سامیار کوچولو

وقتی خدا تو رو به ما داد

عزیز دلم ما خیلی وقت بود که دلمون میخواست خدا تو رو به ما بده تا اینکه اسممون خیلی عجیب و غریب واسه مکه در اومد و قرار شد که من و بابائی 12 خرداد سال1391 بریم واسه زیارت خونه خدا .حال مامانیت از هفته قبلش اصلا خوب نبود وقتی واسه دادن آزمایش در تارخ 7/3/91به درمانگاه ادارمون رفتم و منشی آزمایشگاه  درمانگاه بهم گفت که دارای مامان میشی انقدر تعجب کردم و از خوشحالی دیگه هیچی نتونستم بگم و زار زار گریه کردم وقتی رسیدم اداره دیدم بابائیم که قبل از من مامانی بهش خبر داده بود اندازه من خوشحاله خیلی روز خوبی بود .تو خودتو به سفر مکه رسونده بودی و 5 روز بعدش من و تو و بابا باهم عازم زیارت خونه خدا شدیم و تو همراه من در حالیکه بابا مو...
29 دی 1391
1